آسیب خودشیفتگی در دوران کودکی میتواند ما را مستعد خودشیفتگی بزرگسالی کند.
تفاوتهای کلیدی بین گناه و شرم وجود دارد، با این حال کلمات اغلب به عنوان مترادف اشتباه گرفته میشوند.
احساس گناه زمانی تجربه میشود که احساس میکنیم کار اشتباهی انجام دادهایم یا تصور میکنیم که انتخاب اشتباهی انجام دادهایم.
از سوی دیگر، شرم این باور است که ما صرف نظر از یک رویداد خاص یا انتخابهایمان اشتباه میکنیم . احساس گناه خارج از احساس ما از خود است. شرم درونی میشود و با هویت اصلی ما درگیر میشود و می تواند منجر به مشکلات روانی از جمله افسردگی شود .
در حالی که احساس گناه یک ارزیابی منفی لحظهای از انتخابهای ما است، شرم یک ارزیابی منفی از خودمان به عنوان یک فرد است. شرم در دوران کودکی در نتیجه مشاهده آزار خانگی، آزار و اذیت یا طرد شدن توسط همسالان در مدرسه، بیتوجهی یا بدرفتاری در دوران کودکی، والدین ناسازگار یا غیرقابل پیش بینی، یا مسائل مربوط به سلامت روانی والدین ایجاد میشود. در زندگی بزرگسالی ما، تجربه شرم در دوران کودکی میتواند ما را مستعد روابط خودشیفتگی کند که در آن این احساسات تداوم مییابد.
شرم میتواند به طور متفاوتی در روابط بزرگسالی ما ظاهر شود، بسته به عوامل بسیاری، از جمله اینکه آیا تجربیات ما از شرم در دوران کودکی منزوی یا مزمن بوده است و تا چه حد ممکن است این شرم بر احساس هویت ما تأثیر گذاشته باشد. در زندگی بزرگسالی ما، از تجربه شرم در دوران کودکی، احتمال پیامدهای منفی بسیاری وجود دارد. سه مورد از رایج ترین آنها عبارتند از:
پوچی. احساس شرم در دوران کودکی می تواند باعث ایجاد احساس مزمن پوچی، تنهایی ، ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران، یا احساس نیاز به ایجاد یک خود کاذب برای پنهان کردن هویت واقعی آنها به عنوان نالایق پذیرش شود. در موارد شدید، احساس شرم و پوچی مزمن میتواند نشانه ای از اختلال شخصیت مرزی باشد و بر کیفیت روابط عاشقانه فرد تأثیر منفی بگذارد .
اگر فردی از درون احساس پوچی کند، این میتواند خطر رفتارهای هیجانطلب را افزایش دهد، از جمله خطر اعتیاد به مواد مخدر یا الکل، اعتیاد به رابطه جنسی، رفتار اجباری (وسواسهای بدن/اجبار، اختلالات خوردن)، یا استفاده از سایر عوامل حواسپرتی.
الگوی روابط ناسالم. ما تمایل داریم به سمت چیزهایی که راحت و آشنا هستند گرایش پیدا کنیم، حتی اگر برای سلامت عاطفی و روانی ما ناسالم باشد. این اغلب به معنای جذب روابطی است که زخمهای اصلی ما را تکرار میکند. اگر سابقه تجربه شرم عمیق در دوران کودکی داشته باشیم، ممکن است احساس انکار، رنجش یا تحقیر نسبت به کسانی در زندگیمان داشته باشیم که ما را شرمنده کرده اند.
با این حال، ما اغلب خود را در حال چرخیدن از یک رابطه خودشیفتگی به رابطه دیگر به دلیل شرطی سازی اولیه خود می بینیم. این الگو به طور منفی احساس شرم ما را تقویت می کند و پتانسیل ” پیوندهای تروما ” را در روابط عاشقانه ما تقویت میکند.
سازگاریهای خودشیفته شاید نگران کننده ترین همبستگی بین سوء استفاده، شرم و غفلت در دوران کودکی و افزایش خطر رفتار خودشیفته در روابط بزرگسالان یک فرد باشد. در یک طرف طیف، برخی ممکن است به طور غیرمعمولی خواستار و خشن نسبت به خود شوند، جایی که کمالگرایی و انتظارات غیرواقع بینانه هستند تا احساس شرم را از بین ببرند.
کسانی که به کمالگرایی تمایل دارند، تلاش می کنند تا احساس «به اندازه کافی خوب» داشته باشند، مگر اینکه به موفقیت بیش از حد، معتاد به کار تبدیل شوند یا دائماً مشغول تلاش برای جبران احساس شرم یا بی ارزشی خود باشند. در سوی دیگر طیف، برخی ممکن است برای جبران بیش از حد احساس شرم یا بیارزشی، احساس بزرگی از استحقاق یا خیالات موفقیت نامحدود، ثروت، یا رابطه «کامل» داشته باشند.
بدترین سناریو این است که احساس حقارت و شرم اغلب نقش مهمی در ایجاد اختلال شخصیت خودشیفته ایفا میکند . در حالی که ممکن است فرض کنیم رفتار بزرگ ممکن است نحوه جبران بیش از حد احساس بیلیاقتی یا عدم احساس خوب بودن شخص باشد، اما همیشه اینطور نیست. برخی از افراد مبتلا به خودشیفتگی آسیبپذیر (پنهان) ممکن است سعی کنند شرم خود را با خیالپردازیهای کمال، ایدهآلسازی رابطه «کامل» یا باورهایی که نسبت به دیگران برتری دارند، جبران کنند، حتی اگر رفتارشان درونگراتر، خجالتیتر یا نوعدوستانه به نظر برسد.
زندگی با شرم پردازش نشده دوران کودکی تجربهای دردناک است و پیامدهای منفی بر کیفیت روابط صمیمانه بزرگسالی ما دارد. اگر شرم درمان نشود، میتواند خطرات ناشی از سازگاریهای خودشیفته، افسردگی، اضطراب و تکرار آسیبهای حلنشده دوران کودکی ما را از طریق روابط صمیمانه به همراه داشته باشد. صحبت با یک درمانگر یا مشاور میتواند کمک کننده باشد.